ساقی عطشان


    پایگاه فرهنگی مذهبی ساقی عطشان
موضوعات مطالب
نويسندگان وبلاگ
آمار و امكانات
»تعداد بازديدها:

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 42
بازدید هفته : 52
بازدید ماه : 122
بازدید کل : 5274
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

طراح قالب

Template By: LoxBlog.Com

درباره وبلاگ

سلام به همه ی بازدیدکنندگان عزیز این وبلاگ به عشق ارباب حسین ساخته شده است امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ سپری کنید
لينك دوستان
» قالب وبلاگ

» فال حافظ

» قالب های نازترین

» جوک و اس ام اس

» جدید ترین سایت عکس

» زیباترین سایت ایرانی

» نازترین عکسهای ایرانی

» بهترین سرویس وبلاگ دهی

پایگاه مداحی کربلایی محسن احمدی
نماز مائده ی آسمانی
صهیون ستیزی
خبرگزاری رئال مادرید
خیمه
طلوع ستاره
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ساقی عطشان و آدرس saghiatshan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشيو مطالب
پيوند هاي روزانه
» دوره خلباني (شهید بابايي)

در پايان دورة خلباني :
(از زبان خود شهيد عباس بابايي)

خلبان شدن ما هم عنايت خداوند بود .
دورة خلباني ما در آمريكا تمام شده بود ؛ ولي به خاطر گزارش هايي كه در پروندة خدمتي ام درج شده بود ، تكليفم روشن نبود و به من گواهينامه نمي دادند .

سرانجام روزي به دفتر مسئول دانشكده كه يك ژنرال امريكايي بود ، احضار شدم .
ژنرال ، آخرين كسي بود كه مي بايستي نسبت به قبول يا رد شدنم در امر خلباني اظهار نظر مي كرد .
او پرسش هايي كرد كه من پاسخش را دادم . از سؤال هاي ژنرال مشخص بود كه دنبال بهانه مي گردد و نسبت به من ، نظر مساعدي ندارد . آبروي من و حيثيت حرفه اي من در گروی اين مصاحبه بود . بعد از دو سال دست خالي برگشتن ، برايم گران بود .

 

توي اين افكار بودم كه كسي داخل اتاق شد و ژنرال با او رفت .
با رفتن ژنرال ، من لحظاتي در اتاق تنها ماندم . به ساعتم نگاه كردم ؛ وقت نماز ظهر بود .
با خودم گفتم كاش در اينجا نبودم و مي توانستم نماز را اول وقت بخوانم ! وقتي انتظارم براي آمدن ژنرال طولاني شد ، گفتم هيچ كار مهمي بالاتر از نماز نيست .
همين جا نماز را مي خوانم . به گوشه اي رفتم ، روزنامه اي پهن كردم و مشغول نماز خواندن شدم .
در همين لحظه ، ژنرال وارد اتاق شد ؛


ولي من نمازم را ادامه دادم . با خودم گفتم هر چه بادا باد ، هرچه خدا بخواهد همان مي شود .
نمازم كه تمام شد ، از ژنرال عذرخواهي كردم . او راجع به كاري كه انجام مي دادم ،
سؤال كرد كه گفتم : عبادت مي كردم . پس از توضيح من ، ژنرال سري تكان داد و گفت :
مثل اين كه همة اين مطالبي كه در پرونده ات هست مربوط به همين كارهاست .
بعد هم لبخندي زد و پرونده ام را امضا كرد .
به احترام برخاست و دستم را فشرد و پايان دورة خلباني ام را تبريك گفت . آن روز به اولين محل خلوتي كه رسيدم ، دو ركعت نماز شكر خواندم .


نويسنده : ابوالفضل و مهدی | تاريخ : چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» پزشك مسيحي

چند خاطره از شهید صنیع خانی

وقتي كه پزشك مسيحي هم گريه مي كند

وقتي سيد محمد براي معالجة زخم هاي شيميايي در لندن به سر مي برد ، شب ها در گوشه اي از بيمارستان به مناجات و توسل و دعا مشغول مي شد .
يك بار پزشكش به طور تصادفي متوجه حالات او شد و سخت تحت تأثير نيايش هاي او قرار گرفت .
با اين كه هم مسلك و هم زبان با سيد محمد نبود ، ولي از سيد خواهش كرد كه به او اجازه بدهد بعضي از شب ها كه سيد در حال راز و نياز است او هم در كنارش باشد .
از آن به بعد ، بعضي شب ها اين پزشك مسيحي به كنار سيد مي آمد . سيد ، مناجات مي خواند و او هم گريه مي كرد .



سيد را همه دوست داشتند
پزشكان و پرستاران سيد محمد ، بيش تر از آن كه براي معالجة سيد به اتاقش بروند، براي همنشيني با او به اتاقش مي آمدند .
گاهي اوقات هم يادشان مي رفت كه به چه بهانه اي پيش او آمده اند . آن ها ، مجذوب اخلاق و روحية مقاوم سيد محمد شده بودند .
آخر، زير فشار شيمي درماني ، آن همه روحيه و سرزندگي ، براي آنها عجيب بود .
وقتي پزشكان و پرستاران دور سيد حلقه مي زدند ، او هم كم نمي گذاشت ؛ از هر دري برايشان سخني مي گفت ؛ بدون آن كه شكوه و شكايتي كند .

منبع : www.ashoora.ir



نويسنده : ابوالفضل و مهدی | تاريخ : جمعه 29 دی 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» دانشجوي گوشه گير(شهید بابايي)

دانشجوي گوشه گيري است !
(خاطره ای از سرلشكر خلبان عباس بابايي)


براي گذراندن دورة خلباني در آمريكا طبق مقررات دانشكده مي بايست هر دانشجوي تازه وارد به مدت دو ماه با يكي از دانشجويان آمريكايي هم اتاق مي شد .
ظاهراً هدف ، تسريع در يادگيري زبان انگليسي بود ؛ ولي همنشيني با جوان آمريكايي پرشور و شر، آن هم با بي بند و باري هاي اخلاقي و غربي ، براي شخصيتي مثل عباس خيلي آزار دهنده بود.

 

هم اتاقي او در گزارش به افسران ارشد پايگاه از ويژگي ها و روحيات عباس مي نويسد :
« او ، فردي منزوي و در برخوردها ، نسبت به آداب و هنجارهاي اجتماعي بي تفاوت است .
در طول شبانه روز بارها و بارها به گوشه اي مي رود و با خودش حرف مي زند (منظور نماز مي خواند و نيايش مي كند) و از نوع رفتار او بر مي آيد كه نسبت به فرهنگ غرب ، موضع منفي دارد و شديداً به فرهنگ و سنت ايراني پاي بند است »

منبع : www.ashoora.ir



نويسنده : ابوالفضل و مهدی | تاريخ : پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» قافله سرخ

قافله سرخ

دوباره امشب از اين كلبه‏ى تماشايى

رهى گشوده شده تا طلوع زيبايى

كسى دوباره صدا ميزند كه پنجره‏ها

گشوده ميشود امشب به سمت تنهايى

و باز قافله‏اى سرخ ميرسد امشب

به اين ديار گرفتار خواب يلدايى

و ميرسند از آن سوى خون، سبكبالان‏

شكسته بال ولى غرق در شكوفايى

به يادشان همه شب‏ها نشسته بر ساحل

نگاه دوخته‏ام بر غروب دريايى

نگاه عادت ما را دو چشم ساده دهيد

كه بنگرد به افق‏هاى سرخ رؤيايى



نويسنده : ابوالفضل و مهدی | تاريخ : چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» در آسمان شهادت ستاره بردوشند

پياله‏ى خورشيد

بسان بركه‏ى آرام گرچه خاموشند

گمان مدار كه از يادها فراموشند

كجا غروب كند آفتاب باورشان‏

كه در حريم سحر با سپيده همدوشند

چراغ مستيشان جاودانه روشن باد

كه از پياله‏ى خورشيد باده مينوشند

ز شهر حادثه ، خورشيدها سفر كردند

ستاره‏ها همه در سوگشان سيه پوشند

به صبح عاطفه ، خورشيد مهرشان جارى است‏

به باغ خاطره ، با عطر گل هم آغوشند

ز شوق قافله‏ى آفتابيان صائم‏

در آسمان شهادت ستاره بردوشند


نويسنده : ابوالفضل و مهدی | تاريخ : چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» قولش قول بود

قولش قول بود

مرا هم برده بود کردستان. سپاه آنجا به ما هم خانه داده بود. ظهر که آمد خانه پرسيدم: «مرخصي نمي گيري بريم ديدن پدر و مادر من و خودت؟»

گفت: «چشم. قول مي دم اين آخرين ماموريتم باشه. بعدش خلاص.»

نهارش را که خورد. رفت سراغ بچه ها، بچه ها خوابيده بودند. دلش نيامد توي خواب بوسيدشان.

با من هم خداحافظي کرد و گفت: «حلالم کن» و رفت.

دو ساعتي مي شد که رفته بود، خبرش آمد. مرد بود. قولش هم قول بود.

منبع : www.ashoora.ir



نويسنده : ابوالفضل و مهدی | تاريخ : سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» غزل شهید

غزل شهيد

مادر چه گريه ميكنى امشب براى من‏

زنهار اشك غم مفشان در عزاى من‏

من طاير بهشتيام و راستى نبود

ويرانه‏اى چو عالم هستى سراى من‏

رفتم از اين خراب و پريدم به اوج عشق‏

جايى كه بود درخور بال هماى من‏

بنگر چگونه پر به حريم خدا زدند

همسنگران همنفس خوشنواى من‏

من زنده‏ام شهيد ره عشق مرده نيست‏

پيچيد بگوش اهل حقيقت نداى من‏

زان شد نصيب فيض شهادت مرا كه بود

عشق حسين (ع) همسفر كربلاى من‏

من يك بسيجيام كه در آئين لشكري

فرمانده ، عشق باشد و آمر خداى من‏

مادر مرا ببخش وليكن روا نبود

انكار امر رهبر من ، رهنماى من‏

جايى كه پاى دين و وطن بود در ميان‏

مادر نبود بستر راحت سزاى من‏

وقتى نشسته در بر سجاده‏اى مباش‏

غافل به پيشگاه خدا از دعاى من‏

هرجا بديده عاشق جانبازى آيدت‏

فرزند خود خطاب كن او را به جاى من‏

منبع : www.ashoora.ir



نويسنده : ابوالفضل و مهدی | تاريخ : چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» عمليات نصر(هويزه)

عمليات نصر(هويزه)

شهادت سيد حسين علم الهدي

عمليات نامنظم و در نوع خود گسترده نصر با هدف آزاد سازي جفير ، پادگان حميد و در نهايت خرمشهر و شرق بصره طرح ريزي شد . بنا بر اين بود تا با دستيابي به اهداف مورد نظر ، نيروهاي دشمن تا حومه شهره بصره تعقيب شوند. اين طرح فراگير و بزرگ در روز 15 دي ماه 59 ، با استعداد سه تيپ زرهي از لشگر 6 و لشگر 92 زرهي اهواز و و دوگردان پياده از نيروهاي سپاه پاسداران ، همچنين شماري از افرا ستاد جنگ هاي نا منظم به اجرا در آمد .

رزمندگان اسلام از دو محور جاده حميديه – سوسنگرد و هويزه وارد عمل شدند . در آغاز كار با موفقيت چشمگيري پيش رفت و شمار فراواني از افسران و سربازان عراقي به اسارت در امدند ، اما به دليل عدم برنامه ريزي براي حقظ و تثبيت دستاورد هاي عمليات و ضعف طراحي ، رزمندگان مجبور به عقب نشيني شدند . طي اين روند نزديك به يكصد و چهل تن از پاسداران و دانشجويان پيرو خط امام يه فرماندهي شهيد سيد حسن علم الهدي ( فرمانده سپاه هويزه ) در حلقه محاصره دشمن قرار گرفته و دليرانه به شهادت رسيدند . اين عمليات دومين تجربه نا موفق ارتش ج . ا در حملات گسترده بود كه به مدت 3 روز به طول انجاميد .

در اين حمله عليرغم شكست حلقه محاصره شهر سوسنگرد ، هويزه در 27 در ماه 59 به اشغال نيروهاي دشمن در آمد و با خاك يكسان شد . پس از پايان عمليات نصر ، معروف به نبرد هويزه ، تعداد 1800 تن از نيروهاي دشمن كشته ، اسير و زخمي شدند . همچنين 55 دستگاه تانك ، 3 فروند هليكوپتر و 50 دستگاه خودروي دشمن منهدم شد .

خلاصه گزارش عملیات :

نام عمليات : نصر ( هويزه )

زمان اجرا : 15/10/1359

مدت اجرا : 3 روز

مكان اجرا : جاده حميديه - سوسنگرد و هويزه

تلفات دشمن ( كشته ، اسير ، زخمي ) : 1800 نفر

ارگان هاي عمل كننده : زرهي ارتش ج . ا ، نيروي زميني سپاه ، ستاد جنگ هاي نا منظم به فرماندهي شهيد دكتر مصطفي چمران

اهداف عمليات : آزاد سازي جفير ، پائگان حميد و در نهايت خرمشهر

منبع:www.ashoora.ir



نويسنده : ابوالفضل و مهدی | تاريخ : پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» سبقت در ثواب

پريدم جلوش. اول گفت: «سلام!» بعدش گفت: «مواظب خودت باش نيفتي!»

هنوز 10-15 قدم مانده بود بهش برسم که دستش را بالاي سرش آورد و داد زد: «سلام!» و من پکر گفتم: «عيلک سلام!»

زودتر از او رسيدم تو چادر. گفتم: «اين دفعه تا بياد تو من زودتر بهش سلام ميدم!»

هنوز تو فکر بودم که صداش از پشت چادر اومد: «سلام تو چادري؟»

خجالت زده گفتم: «آره!»

من رفتم قرارگاه نجف و شکري پور ماند تو جزيره مجنون.

نمي دانم چه بود که قهر شديم و چند وقتي با هم صحبت نکرديم اما مي دانم که يک برخورد اداري بود آن هم کوچک.

دلم هواشو کرده بود اما لج بازي مي کردم.

شنيدم مجروح شده برگشتم همدان. شب رفتم منزل تا صبح برم ملاقاتش.

نماز صبح را خوانده بودم که زنگ خانه زده شد. با تعجب در را باز کردم. يک باره سرم گيج رفت. شکري پور عصايش را انداخت زمين و زير بغل مرا گرفت. او را در آغوش کشيدم. تا آمدم حرفي بزنم باز هم از من پيشي گرفت و و گفت:

«حلالم کن!»

منبع:www.ashoora.ir



نويسنده : ابوالفضل و مهدی | تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» چند خاطره از شهید همت

كنار نكش حاجي
(خاطره ای از شهید محمد ابراهیم همت)

بسم الله را گفته و نگفته شروع كردم به خوردن .
حاجي داشت حرف مي زد و سبزي پلو را با تن ماهي قاطي مي كرد.
هنوز قاشق اول را نخورده ، رو به عباديان كرد و پرسيد : عبادي ! بچه ها شام چي داشتن؟ همينو. واقعاً ؟ جون حاجي ؟

 

نگاهش را دزديد و گفت : تُن رو فردا ظهر مي ديم .
حاجي قاشق را برگرداند . غذا در گلويم گير كرد .
حاجي جون به خدا فردا ظهر بهشون مي ديم .
حاجي همين طور كه كنار مي كشيد گفت : به خدا منم فردا ظهر مي خورم .
من زودتر از جنگ تمام مي شوم

وقتي به خانه مي آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم .
بچه را عوض مي كرد ، شير برايش درست مي كرد . سفره را مي انداخت و جمع مي كرد ، پابه پاي من مي نشست ، لباس ها را مي شست ، پهن مي كرد ، خشك مي كرد و جمع مي كرد .
آن قدر محبت به پاي زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه كم مي آيي خانه ؛ ولي من تا محبت هاي تو را جمع كنم ، براي يك ماه ديگر وقت دارم .
نگاهم مي كرد و مي گفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داري .
يك بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام مي شوم وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم تمام اين روزها را چه طور جبران مي كردم.
منبع:www.ashoora.ir


نويسنده : ابوالفضل و مهدی | تاريخ : دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» عمليات پل نادري

عمليات پل نادري

درسي سنگين براي آينده جنگ

در نخستين روزهاي هجوم سراسري ارتش عراق به خطوط مرزي ايران ، عمليات پل نادري صورت گرفت . طي اين حمله محدود كه در روز 23 مهرماه سال 59 به منظور رويارويي و عقب راندن دشمن تا پشت خط مرزي آغاز شد ، سه تيپ پياده و يك گروهان زرهي از ارتش از غرب شهرهاي دزفول و انديمشك ، در محور جنوبي جنگ وارد عمل شدند ولي عليرغم پيش بيني فرماندهان نيروي زميني ارتش ، اين يورش پيروزي قابل توجهي به بارنياورد .

در عمليات پل نادري پيش بيني شده بود با بيرون راندن دشمن از غرب رودخانه كرخه ، حفاظت از مرز بين المللي تامين گردد . همچنين در نظر بود با پيشروي به سوي منطقه حلفاييه و چزابه عقبه نيروهاي عراقي در اين مناطق و شهرهاي بستان و سوسنگرد بسته شود كه در نتيجه اين محاصره احتمالي ، مناطق مذكور نيز از اشغال دشمن خارج شود . اما ضعف در برآورد و طراحي عمليات سبب ناكامي نيروهاي خودي شد .

خلاصه گزارش عملیات :

نام عمليات : پل نادري

زمان اجرا : 23/7/1359

مكان اجرا : محور جنوبي جنگ در غرب شهرهاي دزفول و انديمشك

ارگان هاي عمل كننده : نيروي زميني ارتش ج . ا

اهداف عمليات : بيرون راندن دشمن از غرب رودخانه كرخه و تامين مرز بين المللي

منبع:www.ashoora.ir



نويسنده : ابوالفضل و مهدی | تاريخ : یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» عناوين آخرين مطالب